دل نوشته های من

دل نوشته های من

دل نوشته های من

دل نوشته های من

عکس / انواع چرت زدن در ایران ... !





عکس / انواع چرت زدن در ایران ... !



















پست ثابت ESET nod32 username & password





پست ثابت  ESET nod32 username & password






سلام به همه دوستان

از امروز تصمیم گرفتم که یه پست ثابت username & password

از آنتی ویروس Nod32 اینجا بزارم

شما هم می تونید این کد رو در وبلاگتون کپی کنید و ازش استفاده کنید

اما اگه احیانا وبلاگ ندارید و یا به هر دلیلی نمی خواهید که فضای وبلاگتون رو با این کد اشغال کنید

پیشنهاد میکنم که همین صفحه رو در Favorites مرورگرتون ذخیره کنید


چون این username & password به صورت خودکار هر روز update میشه ...





لطفاً نظرتون رو راجع به این تصویر بیان کنید ... !





لطفاً نظرتون رو راجع به این تصویر بیان کنید ... !



.

.

.

.

.

.

.

.








ماجرای مادربزرگ و نوه و کلیسا ..... !





ماجرای مادربزرگ و نوه و کلیسا ..... !






یکشنبه بود و طبق معمول هر هفته خانم نسبتا مسن محله، داشت از کلیسا برمیگشت …

در همین حال نوه اش از راه رسید و با کنایه بهش گفت :


مامان بزرگ ، تو مراسم امروز ، پدر روحانی براتون چی موعظه کرد ؟!


خانم پیر مدتی فکر کرد و سرش رو تکون داد و گفت :


عزیزم ، اصلا یک کلمه اش رو هم نمیتونم به یاد بیارم !!!


نوه پوزخندی زد و بهش گفت :


تو که چیزی یادت نمیاد ، واسه چی هر هفته همش میری کلیسا ؟!!


مادر بزرگ تبسمی بر لبانش نقش بست


خم شد و سبد نخ و کامواش رو خالی کرد و داد دست نوه و گفت :


عزیزم ممکنه بری اینو از حوض پر آب کنی و برام بیاری ؟!


نوه با تعجب پرسید : تو این سبد ؟ غیر ممکنه


با این همه شکاف و درز داخل سبد ، آبی توش بمونه !!!


رزی در حالی که تبسم بر لبانش بود اصرار کرد : لطفا این کار رو انجام بده عزیزم


دخترک غرولند کنان و در حالی که مادربزرگش رو تمسخر میکرد


سبد رو برداشت و رفت ، اما چند لحظه بعد ، برگشت و با لحن پیروزمندانه ای گفت :


من میدونستم که امکان پذیر نیست ، ببین حتی یه قطره آب هم ته سبد نمونده !


مادر بزرگ سبد رو از دست نوه اش گرفت و با دقت زیادی وارسیش کرد گفت :


آره، راست میگی اصلا آبی توش نیست ؛ اما بنظر میرسه سبده تمیزتر شده ، یه نیگاه بنداز …!